ای ماهرو که تو را تاج خور هست
در تو دوصد نشان ز بهشت و ز حور هست
در چشم، هم اثر از بحر و هم سما
بر سر هم آبشار طلارنگ ِ نور هست
در آن صدا که کند شورها به پا
پژواک شادمانی و قدری غرور هست
کلکم۲ به دست و دلم جای دیگر است
آری سحر نویدبخش دل سوت و کور هست
باشد که بینمت آخر کنار خویش
فعلا سعادتم از راه دور هست!
«شخص» آشناست با سخن عشق، دلبرا
در آتش است و ورا۳ دل، صبور هست...
۱- خور: خورشید
۲- کلک: قلم (مجازا قلم و گرنه که نی تو خالی را میگویند).
۳- ورا: او را
سلام شبیر عزیز
ReplyDeleteمن هم تو فیس بوک هم این بلاگ مطالبت روبطور مستمر دنبال میکنم و مثل همیشه از نوشته هات در هرقالبی که هستند، لذت می برم.امیدوارم هرجا که هستی و بهرحال که هستی شاد و موفق وپیروز باشی.
رها